تمام نوشتههایم بوی تنت را گرفته اند
دیگه نمیتونم ، آنها را جایی ، جا بگذارم...
شهری ، از شادی چشمانم
رقص و پایکوبی ام
حتی از لبخندم
متوجه حضور عشق ات شده اند...
تمام عاشقانههایم را ، جمع میکنم
تا لحظهی رسیدنت
از سر در دروازهی ورودی شهر ، تا میعادگاه عاشقانههایمان، زیر پایت فرش کنم...
نگران حرف مردم نباش
در پچ پچهایشان اعتراف شان را شنیده ام
معترفند به اینکه تا حال ، کسی چون من عاشق ندیده اند....خرّم
بازدید : 218
يکشنبه 3 آبان 1399 زمان : 9:38