نامههای گم شده 39✍✍✍✍✍
سلام جان شیرینم
روز بی شک با حضور تو زیبا میشود و
با نگاه تو به نهایت میرسد...
وقتی ، طلوع نگاهت بر صبحم نمیتابد
زندگی ام ، بر مدار نیست....
کتابها بی حوصله ، نقش زمین شده اند....
اجاق خانه ، خاموش و سکوت و کور است...
نواها ، حزن انگیرند....
حتی گلهای داوودی هم ، به باغچه پشت کرده اند
و دغدغهی نسیم ، سوز پاییزی شده است....
آسمان ، تیره گی ابرهای گریه آلود را
بر چشمانم ، هدیه کرده است ....
بی حضورت ، خانه زانوی غم بغل کرده
بیا تا گلهای داوودی دوباره زنده شوند
و پیچکها ، شعر بخوانند
و اجاق آشپزخانه ، گرمایش را از حضورت گرفته و
بر خانه ببارد...
کتابها باز عاشقانه ترین ، داستانها را از اوراقشان
بیرون بریزند...
و دلهرهی رفتن ات را فراموش کنند...
بیا که دلم بی تو فصل پاییز را ، زیبا نمیبیند...خرّم
بازدید : 409
چهارشنبه 6 آبان 1399 زمان : 21:39